مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت سی و دوم
زمان ارسال : ۲۴۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 15 دقیقه
توی حیاط خانه همه به دور یکدیگر جمع شده بودند. گلشن اعصابش بهم ریخته بود. شب را تا خود صبح نخوابیده بود و حالا هم احساس میکرد سرش در حال ترکیدن است. هزاران بار با خودش تکرار کرده بود که فقط خدا میداند مرتضی کی آدم میشود! فرهاد دستش را روی شانهی ا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
00املت نان سنگک کنجدی میخوری 🤣🤣🤣🤣بعدازمیلیونی تودژاوو این جمله بیشترخنده داربودخوب ۴ساعت تاپارت جدید🤲